شاید هر کس دیگری جای من بود یک لحظه هم تاب نمی آورد این وضع را.

نمیدانم از آزار دیدن لذت میبرم یا ناتوانی عجیب و غریب در برابر بعضی آدم ها را باید قبول کنم.

به هر حال سخت است چیزی که موهایت را سفید کرده و قدم برداشتنت را سنگین، برایش به اندازه ی یک فیلم سینمایی نه چندان جذاب هم در ذهن ماندنی نباشد.

شاید تحمل میکنم که در دوری فراموشم نشود.

شاید تحمل میکنم که دور نشوی.

شاید تحمل نمیکنم و له میشوم.

نمیدانم.

درد و دل کردن فقط آدم را کوچک تر میکند.

به قصد درد و دل نمی نویسم. می نویسم که بماند.

آزار دوستیِ انکار ناپذیرم ایجاب میکند این حس ها را نگه دارم.



پ.ن: کاری رو قبول کردم برای اولین بار در زندگیم. اگر کسی هست که میخونه دعا کنید لطفا که بتونم از پسش بر بیام. شما در عین ناشناس بودن، محرمِ نزدیک ترین حس های من هستید. دریغ نکنید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها